ماه خوب خدا
پنجره را باز کنید، خوب گوش کنید، صدای بال فرشته هاست. دوباره آمده اند. چه قشقرقی به راه انداخته اند. سخت مشغول کارند. سبد سبد ثواب می برند بالا و دوباره بر می گردند. فقط ثواب، فقط کار خوب، چیز دیگر ممنوع است. ناخالصی و کار بد اصلا، خدا فتیله ی آتش جهنم را پایین کشیده، شیطون و شیطان ها را هم سفت بسته. آدم ها، راحت نفس می کشند. همه خوب شده اند. آن قدر خوب که با فرشته ها اشتباه می گیریدشان. آن قدر خوب که فکر می کنی «آقا» ظهور کرده است و عقل ها آن قدر رشد کرده که آدم ها خیر و بدشان را از روی اثرات و نتایج ماندگارش تشخیص می دهند و عمل می کنند.
کسی دروغ نمی گوید. تهمت نمی زند. بازار غیبت کساد است. مردم از اذیت کردن دیگران می ترسند. حتی فری قلدره هم برای بچه های محله فقط خط و نشان می کشد و می گوید: نه، بگذار رمضان تمام شود.
نمازهای صبح، کمتر قضا می شود. وقت هایی که بوی خوش دعای سحر توی خانه پیچیده و همین طور که سر سفره نشسته ای و سحری می خورى، احساس می کنی چند تا فرشته روی دیوار نشسته اند و دارند با غبطه تو را نگاه می کنند. انگار داری برای مأموریتی از طرف خدا آماده می شوى. غروب ها، همان وقتی که صدای بال فرشته ها با اذان درهم می آمیزد، فرشته هایی که سبد سبد ثواب روز گذشته را بالا می برند. از خوشحالی در پوست خود نمی گنجی و حس می کنی نامه ی اعمالت را به دست راستت داده اند.